مجموعه بهترین اشعار پروین اعتصامی
به گزارش سیلور 7، پروین اعتصامی یکی از معروف ترین و به نام ترین شعرای زن تاریخ ادبیات ایران است. مجموعه بهترین اشعار پروین اعتصامی در این مطلب جمع آوری شده است.
کم نداریم زنانی که درتاریخ ایران، افتخارآفرین بوده اند و نام نیک از خود به جای گذاشته اند. تا چنددهه اخیر نیز، نام بانوانی در زمره شعرای نامی به چشم می خورد که نقش بسیار زیادیدر شکل گیری نوع خاصی از نگارش داشته اند. بی شک پروین اعتصامی از همین افراد است.او را بانوی مناظره در شعر می نامند، چرا که اغلب اشعار او به مناظره بین اشیاءمختلف می پردازد و گفتگوی دلنشینی را به نظم می آفریند. قصاید پروین اعتصامی نیزاز این قانون مستثنی نیست. آثار او به 606 اثر می رسد که در دیوان اشعار او به چاپرسیده است.
در اینجا چند نمونه از بهترین اشعار پروین اعتصامی گردآوری شده است.
شعری از پروین اعتصامی در وصف صفات بزرگان
شنیده اید که آسایش بزرگان چیست
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
به کاخ دهر که آلایش است بنیادش
مقیم گشتن و دامان خون نیالودن
همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن
ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن
برای خدمت تن روح را نفرسودن
رهی که گمرهیش در پی است نسپردن
دری که فتنه اش اندر پس است نگشودن
شعری در وصف پادشاهان ستمگر
در این شعر پروین اعتصامی با زبانی ساده و در قالب داستانی کوتاه، از ستم و ظلمی که پادشاهان زمانه بر مردم روا می دارند و می گوید و این رفتار را نکوهش می کند.
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم:
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟
آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
این اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
شعری با مضمون عشق و عشق ورزیدن از پروین اعتصامی
ای خوشا مستانه سر درپای دلبر داشتن
دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهین محبت بی پر و بال امدن
پیش باز عشق ائین کبوتر داشتن
سوختن بگداختن چون شمع و بزم افروختن
تنبیاد روی جانان اندر اذر داشتن
اشک را چون لعل پرودن بخوناب جگر
دیدهرا سودا گر یاقوت احمر داشتن
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست
بنفشه مژده نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزانوز مهرگان خبریست
به جز رخ تو که زیب وفرش ز خون دل است
بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست
جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشیو اثریست
شعری از پروین اعتصامی در باب بهای جوانی
خمید نرگس پژمرده ای ز انده و شرم
چو دید جلوهٔ گلهای بوستانی را
فکند بر گل خودروی دیدهٔ امید
نهفته گفت بدو این غم نهانی را
که بر نکرده سر از خاک، در بسیط زمین
شدم نشانه بلاهای آسمانی را
مرا به سفرهٔ خالی زمانه مهمان کرد
ندیده چشم کس اینگونه میهمانی را
طبیب باد صبا را بگوی از ره مهر
که تا دوا کند این درد ناگهانی را
ز کاردانی دیروز من چه سود امروز
چو کار نیست، چه تاثیر کاردانی را
به چشم خیرهٔ ایام هر چه خیره شدم
ندید دیدهٔ من روی مهربانی را
من از صبا و چمن بدگمان نمیگشتم
زمانه در دلم افکند بدگمانی را
چنان خوشند گل و ارغوان که پنداری
خریده اند همه ملک شادمانی را
شکستم و نشد آگاه باغبان قضا
نخوانده بود مگر درس باغبانی را
بمن جوانی خود را بسیم و زر بفروش
که زر و سیم کلید است کامرانی را
جواب داد که آئین روزگار اینست
بسی بلند و پستی است زندگانی را
بکس نداد توانائی این سپهر بلند
که از پیش نفرستاد ناتوانی را
هنوز تازه رسیدی و اوستاد فلک
نگفته بهر تو اسرار باستانی را
در آن مکان که جوانی دمی و عمر شبی است
بخیره میطلبی عمر جاودانی را
نهان هر گل و بهر سبزه ای دو صد معنی است
بجز زمانه نداند کس این معانی را
ز گنج وقت، نوائی ببر که شبرو دهر
برایگان برد این گنج رایگانی را
ز رنگ سرخ گل ارغوان مشو دلتنگ
خزان سیه کند آن روی ارغوانی را
گرانبهاست گل اندر چمن ولی مشتاب
بدل کنند به ارزانی این گرانی را
زمانه بر تن ریحان و لاله و نسرین
بسی دریده قباهای پرنیانی را
من و تو را ببرد دزد چرخ پیر، از آنک
ز دزد خواسته بودیم پاسبانی را
چمن چگونه رهد ز آفت دی و بهمن
صبا چه چاره کند باد مهرگانی را
تو زر و سیم نگهدار کاندرین بازار
بسیم و زر نخریده است کس جوانی را
گردآوری: مجله خبرنگاران
منبع: setare.com