کمبود خاطره نگاری درباره مصدق، او سیاستمداری پاک بود
به گزارش سیلور 7، خبرنگاران- آناهید خزیر: برخلاف برخی که مرداد را ماه دکتر مصدق می دانند، شاید بتوان اسفند را ماه این رجل سیاسی ایران دانست. از سوءقصد به جان او در 9 اسفند 1331 تا جریان ملی شدن صنعت نفت در 29 اسفند و در آخر مرگ دکتر مصدق در چهاردهمین روز همین ماه، همگی رویدادهای مرتبط با ایشان در واپسین ماه سال است. همین رویدادهاست که باعث می شود نام دکتر مصدق در این ماه بیش از دیگر ماه ها بر سر زبان ها بیفتد. کتاب صد خاطره و نکته از دکتر مصدق تالیف محسن نیکبخت به تازگی از سوی انتشارات تهران منتشر شده است، این کتاب شامل خاطرات و نکاتی است که موافقان و مخالفان از دوره های مختلف زندگی سیاسی و اجتماعی دکتر محمد مصدق نقل کرده اند و نیز مواردی که شاید هیچ جا شنیده یا خوانده نشده است؛ زیرا برخی از این خاطرات شفاهی، از زبان نزدیکانی چون دکتر محمود مصدق (نوه دکتر محمد مصدق) و خسرو سیف (دبیر کل حزب ملت ایران) بیان شده اند.
راویان خاطرات و نکات این کتاب چهره ها و شخصیت های متعددی هستند. این خاطرات نزدیکان دکتر مصدق از جمله غلامحسین و محمود مصدق و همچنین عروس دکتر مصدق گرفته تا پدر نگارنده کتاب و همچنین شخصیت هایی چون شعبان جعفری، عیسی جاورتنی، علی ثروتی، نصرالله توکلی نیشابوری، هوشنگ نهاوندی، توران شهریاری، گیتی دیهیم، جلیل بزرگمهر، انور خامه ای، ابوالفتح تک روستا، شیرین سمیعی، مهدی قلی خان هدایت، محمدابراهیم باستانی پاریزی، کریم سنجابی، نصرت الله امینی، محمد بسته نگار و ... را دربرمی گیرد. در این کتاب خاطراتی با عنوان پاک ماندن در سیاست، نطق آتشین، گرم تا کی بماند این بازار؟، رفراندوم، زندان به سبک اروپاییان، تعمیر قصور سلطنتی، پیش بینی های عجیب، عکس مصدق، آزادی مطبوعات، خواب دکتر مصدق و آشتیانی زاده، باید با شکلات جمع وجورشان کرد، نفت به دولت شوروی فروخته شود، نباید به کسی بدهکار باشد، منارجنبان اصفهان قرن هاست می لرزد، ایران را به آتش کشیدند، فروش مملکت به ده میلیون دلار، سیاست نفتی مصدق، من چمدانم را می بندم، دزد گندم و آقا، آقا رعیت بی کار دوست نداشت، به پاس بزرگی یک مرد، عیدی پدربزرگ، مصدق و لژ آدمیت و ... آمده است.
محسن نیکبخت شهریور 1350 در محله شهباز (17 شهریور) تهران زاده شد. از همان نوجوانی به نوشتن علاقه مند بود؛ چون بسیار کتاب می خواند. وی نوشتن را از 16 سالگی و در ماهنامه وزین آشنایی با ریاضیات به سردبیری زنده یاد استاد پرویز شهریاری آغاز کرد. نیکبخت علاقه زیادی به ادبیات داشت؛ اما به پیشنهاد خانواده، در رشته مهندسی (مکانیک) ادامه تحصیل داد؛ از سویی علاقه به ادبیات وی را به سمت خواندن شعر و نوشتن مقاله و داستان و جملات موزون (شعر) سوق می داد، و از دیگر سو تحصیلات وی را به سمت صنایع و فن می کشاند. سرانجام ادبیات بر صنعت غالب شد و نخستین کتابش که از مجموعه آثار جبران خلیل جبران بود، منتشر شد. با ادامه ترجمه آثار این نویسنده آمریکایی لبنانی الاصل، جبران خلیل جبران در ایران معرفی و شناخته شد.
نیکبخت پس از اخذ لیسانس، به استخدام آموزش و پرورش درآمد و پس از مدتی، جذب سازمان پژوهش، بخش تالیف کتب درسی شد؛ و در این دوران، تالیف کتب درسی و آموزشی نیز آغاز شد. گرچه پیش از آن، چند عنوان کتاب آموزشی فنی نیز روانه بازار کتاب نموده بود. مسائل تاریخی و سیاسی همواره یکی از مباحث پایان ناپذیر در خانواده و بین دوستانش بود که باعث شد تا برای ارضای حس کنجکاوی، در این حوزه نیز مطالعاتی جدی و طولانی داشته باشد. ثمره این پژوهش و تحقیق و مطالعات چندین ساله و علاقه مندی به حوزه ها و رشته های مختلف به تالیف، ترجمه، تحقیق و گردآوری حدود 50 عنوان کتاب انجامیده (ترجمه مجموعه آثار جبران خلیل جبران، کمدی الهی دانته، نوگفته هایی از تخت جمشید، گردآوری سخنان بزرگان و ...) که کتاب مورد بحث، آخرین این کتاب هاست. با وی درباره کتاب صد خاطره و نکته از دکتر مصدق گفت وگویی انجام داده ایم که در ادامه می خوانید:
کتاب صد خاطره و نکته از دکتر مصدق شامل خاطرات و نکاتی است که موافقان و مخالفان از دوره های مختلف زندگی سیاسی و اجتماعی دکتر محمد مصدق نقل نموده اند. این کتاب چه ویژگی نسبت به سایر کتاب هایی که درباره مصدق نوشته شده دارد و وجه تمایز آن با دیگر کتاب ها چیست؟
اصولا وقتی از خاطره نویسی یا به عنوان مثال کتاب خاطرات فلانی حرفی به میان می آید، یعنی شخصی خاطرات خود را گردآورده و یا خاطراتش با شخص دیگری را جمع آوری نموده که این کاری متداول بوده و از این دست کارها بسیار داشته و داریم؛ ولی برای شخص به نامی چون دکتر محمد مصدق -که شهرت جهانی دارد- چنین چیزی نداریم یا بسیار اندک است. یعنی اگر دو کتاب خاطرات و تالمات مصدق و تقریرات مصدق در زندان که یادگار خود دکتر مصدق است، موجود نبود، تقریبا هیچ کتاب خاطره دیگری از ایشان در اختیار نداشتیم، و به همین دلیل این کتاب صد خاطره ... از دکتر مصدق نامگذاری شد؛ اما این کتاب، گردآوری خاطراتی از موافقان و مخالفانی است که سرانجام به یک نکته ختم می شود: مصدق، سیاستمداری پاک بود. چیزی که در دوره های مختلف سیاسی بسیار شنیده ایم؛ اما کمتر بوده و دیده ایم. به زبان دیگر در این کتاب کوچک به صفات و ویژگی هایی از مصدق اشاره شده که تا حد امکان تکراری نبوده؛ شیرین و جذاب و آموزنده است برای کسانی که سیاست مردی و پاکی را یدک می کشند... تصور کنید که دکتر مصدق بابت پول چراغانی و شادباش بازگشتش از دادگاه لاهه که از بودجه محرمانه پرداخت شده بود، ناراحت می شود و با تندی می گوید: این بودجه مملکت است؛ نه محل چراغانی برای من! و بعد یک برگه چک شخصی به مبلغ شش هزار تومان می نویسد و می گوید: برگردانید به جای مبلغی که برداشته اید. یا وقتی پسر دکتر وارد اتاق پدر می شود و نامه ای به ایشان می دهد تا زیر آن، دستور مقتضی صادر کند، دکتر نامه را جلوی او می اندازد و وی را از اتاق بیرون می کند...
وجه تمایز این کتاب، مجموعه کوچک شعری است که در پایانی کتاب و بعد از بخش خاطرات آمده است. امروزه کمتر کسی ایشان را می شناسد و به جز نامی آن هم سالی یکبار، دیگر نه چیزی دیده و نه شنیده می شود؛ ولی با مراجعه به این دفتر شعر، و دیدن اشعار شاعرانی شناخته شده مثل مهدی اخوان ثالث، فریدون مشیری، محمدرضا شفیعی کدکنی و ... در رثای ایشان، به محبوبیت و عزت او پی خواهیم برد.
بیشتر کتاب هایی که درباره دکتر مصدق نوشته شده، همان کتاب هایی است که درباره کودتا و ملی شدن نفت است و یا خاطره هایی که دولتمردان آن دوره نوشته اند و البته یکی دوتا کتاب خاطره از خود دکتر که آن ها هم متاسفانه کمتر در دسترس هستند. ارزش این خاطره ها که یکجا جمع شده را در چه می دانید؟
در پرسش قبل هم خیلی کوتاه اشاره کردم که این خاطراتِ تا حدامکان غیرتکراری، یکجا جمع شد تا تصویری کلی از دکتر مصدق نشان داده شود؛ اینکه ایشان به عنوان کننده مردم و سپس بالاترین مقام یک مملکت، از موقعیت خود سوء استفاده نکرد، از حق مردم سرزمینش دفاع کرد، آزادی را رواج داد، میهن پرست و بیگانه ستیز بود و در این راه حتی از جان خود نیز مضایقه نکرد؛ و با آنکه طعم تلخ تبعید و خانه نشینی و انزوا را چشیده بود، اما باز هم عقب ننشست! به زبان دیگر، خواننده کتاب، با خواندن حدود صد خاطره، تقریبا با صد خصیصه شاخص ایشان آشنا خواهد شد. نکته جالب اینکه در باطن خاطرات مخالفان نیز، می توان بزرگی و صداقت و شرافت دکتر مصدق را به وضوح مشاهده کرد.
خسرو سیف بر این کتاب مقدمه نوشته است. وی به چه ناگفته هایی درباره دکتر مصدق در این کتاب اشاره نموده که جایی خوانده و شنیده نشده است؟
واقعیت این است که اولین بار که به قلعه احمدآباد رفتیم، آقای محمد محمدی اردهالی و آقای خسرو سیف، ده ها خاطره از دکتر مصدق برایمان تعریف کردند که از بین آنها فقط دو مورد آن در این کتاب ثبت شد. ناگفته نماند که امکان دیدار با جناب محمدی اردهالی نیز فراهم نشد و صفحات کتاب از وجود نام ایشان محروم ماند؛ اما در دیدارهای بعدی مان با آقای تک روستا در احمدآباد، همان خاطرات از زبان ایشان شنیده و درنتیجه ثبت شد؛ زیرا جناب سیف هم معتقد بودند که ایشان با دکتر هم کلام بوده و گنجینه ای از خاطراتی است ناب و شیرین. به هرحال از دو خاطره موجود در این کتاب از جناب سیف، خاطره دلسوزی پدرانه!!! بنا به فرموده ایشان، کمتر جایی بیان شده است.
برای گردآوری این خاطره ها نیاز به خوانش جدی درباره مصدق داشتید و اقداماتی که وی در تاریخ معاصر ایران انجام داده است، درباره کنندگی دکتر مصدق در مجلس شورای ملی و حضورش در قامت یک کننده بگویید و اینکه در دوره کنندگی مجلس چه اقدامات موثری به انجام رسانده است؟
اجازه بدهید پیش از پاسخ، توضیح مختصری عرض کنم: به نظر من، اقدام کردن یا پرداختن به عملی، فقط به معنای این نیست که کاری انجام بگیرد، زیرا در امور سیاسی، گاهی اوقات ممکن است مخالفت کردن با کاری که به مصلحت مملکت نیست بزرگ ترین و موثرترین اقدامی باشد که اتفاق می افتد. دکتر مصدق در سال 1302 کننده تهران شد، و چون از خانواده ای آشنا با سیاست و از نظر اقتصادی، توانگر و ثروتمند بود، از همان ابتدا نه اهل زد و بند سیاسی و اقتصادی بود، نه اهل رشوه و اختلاس و نه تشنه قدرت و نمایش های عامه پسند، زیرا به هیچ کدام نیازی نداشت و فقط به مصلحت مملکت می اندیشید؛ بنابراین بی هیچ وحشتی حرف می زد، به راحتی و در موقع لزوم نه می گفت، و هرجا که منافع مردم و مملکت در خطر بود مخالفت می کرد. ایشان در مدتی که در مقام کنندگی مجلس فعالیت می کرد، همواره به دوردست می نگریست و به ناچار با مواردی هم مخالفت می کرد تا اصطلاحاً راه را برای رسیدن به نقطه دوری که برای کسی معلوم نبود، هموار کند... و شاید به همین دلیل است که حتی بعضی از همراهان و همفکرانش نیز که از درک او عاجز بودند، تنها رهایش کردند.
با توجه به توضیحی که داده شد، اقدامات موثر دکتر در زمان کنندگی اش را این گونه می توان فهرست وار نام برد:
- مخالفت با ساخت راه آهن که با توجه به موقعیت اقتصادی آن زمان و حجم واردات کالاهای پرمصرف و همچنین مسیرهای غیرضروری قطار، معتقد بود ضرر آن، بیش از نفعش است.
- مخالفت با اعتبارنامه سیدضیاءالدین طباطبایی (به عنوان مزدور خائن)
- مخالفت با کمیسیون سه جانبه پیشنهادی روسیه- انگلیس- امریکا (که در آن قرار بود به بعضی استان ها اختیاراتی داده شود که به سوء استفاده و چه بسا درنهایت به خودمختاری منجر می شد)
- مخالفت با تشکیل مجلس مؤسسان (که در آن چند اصل از قانون اساسی مشروطه به منظور بیشترکردن اختیارات شاه تغییر کرد)
- مخالفت با کابینه رزم آرا (که مخالف منافع ملی بودند)
و در همین دوران:
- فراهم کردن انتشار کتاب تمدن قدیم با ترجمه نصرالله فلسفی
- به تصویب رساندن طرح منع دولت از هرگونه مذاکره ای در مورد امتیاز نفت
و مهمترین اقدام:
- تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت.
که به نظر من، این مورد آخر، در نتیجه مخالفت با بیگانگان و قطع دست کسانی است که برای به چنگ آوردن منافع ملی، جیب هایی گشاد و بلند دوخته بودند.
در این سال هایی که از روزگار مصدق می گذرد، پژوهشگران تاریخ در مطالعاتشان همواره دو گروه متعارض با یکدیگر، روایتی یکسان از مخالفت دکتر مصدق با اعلام انقراض سلسله قاجاریه توسط مجلس شورای ملی ارائه می دهند؛ با این تحلیل که وابستگی های خانوادگی دکتر مصدق به دودمان قاجار عامل این مخالفت بوده است، از اعتبار و اهمیت آن می کاهند. نظر شما در این باره چیست و فکر می کنید دکتر مصدق چه دلایلی برای این مخالفت داشته است؟
درست است که دکتر مصدق، به گونه ای متصل به خاندان قاجار است؛ اما با توجه به آثار به جامانده و حتی مطالب این کتاب، چطور می توان باور کرد کسی که نسبت به جان و مال خود تعصبی ندارد، به سلسله ای تعصب بورزد که به آن حتی دلخوش نیست؟! به نظر من، مخالفت مصدق، نه برای برجاماندن قاجار، که نگران قدم بعدی پس از انقراض قاجار بود... و این هم آینده نگری بود که کسی آن را درک نکرد . برای پاسخ بهتر به این سوال، اجازه بدهید به رسم امانتداری، مستقیماً نطقی را بیان کنم که در منابع موجود، از خود ایشان به جا مانده است. ایشان می گوید: راجع به سلاطین قاجار، بنده عرض کنم که کاملا از آنها مأیوس هستم؛ زیرا در این مملکت خدماتی ننموده اند که بنده بتوانم اینجا از آنها دفاع کنم و گمان هم نمی کنم کسی منکر این باشد...
به عبارت دیگر، مصدق معتقد بود اگر رییس الوزرا، پادشاه شود، یک شخص موثر و توانا، به شخصی تشریفاتی تبدیل خواهد شد که خود عین خیانت است. ایشان در این باره به وضوح به این نکات اشاره می کند که: کیست که باید جانشین او (پادشاه قاجار و یا سلسله قاجار) شود؟ لابد باید بگویم آقای پهلوی بیاید سلطان بشوند، و در این صورت، هم سلطنت و هم حکومت و هم ریاست الوزرایی همه چیز را به یک نفر بدهیم. این ارتجاع و استبداد، و مملکت سیر قهقرایی نموده است. در مملکت مشروطه، رییس الوزرا مهم است نه پادشاه؛ پس اگر بیاییم قائل شویم که آقای پهلوی فقط شاه باشند، آن وقت از وجود یک نفر که عملیاتشان کاملا موثر در وضعیات است، دیگر استفاده نمی کنیم . اگر کس دیگری را پیدا می کنید یعنی رییس الوزرایی که بتواند دارای این نظریات و این اقتدار باشد، بنده چاکر شما هستم و مطیع هستم . بنده که سراغ ندارم. وقتی که نیست، بنده عقیده ام این است که وجود موثری را نباید بلااثر گذاشت.
آن طور که مشخص است دکتر مصدق، مخالف جدیِ دخالت پادشاه در امور مملکت بود، نه مخالف انقراض قاجار؛ زیرا خیلی سخت معتقد بود: پادشاه باید پادشاهی کند، و مملکت را به سیاستمداران بسپرد!
یکی از اصلی ترین دلایلی را که می توان حتی طراحی نقشه قتل دکتر مصدق توسط دشمنانش منظور کرد، پروژه ملی شدن صنعت نفت ایران توسط دکتر مصدق است. مصدق این مساله را از مجلس شورای ملی و همزمان با نخست وزیری رزم آرا آغاز کرد. در این باره مصدق چه اقدامات موثری داشت و چه واکنش هایی را متحمل شد؟
همان طور که پیش از این گفتم، مصدق سیاستمداری واقعی، شجاع، قدرتمند و به اصطلاح چشم و دل سیر بود، بنابراین از چیزی هراسی به دل راه نمی داد؛ و برای انجام آنچه به مصلحت مملکت بود، ابتدا مخالفان را سر جای خودشان می نشاند، بعد موافقان را همراه خود می کرد، سپس طرح لازم را فراهم می آورد و سرانجام برای رسیدن به موقعیت جدید، همه امکانات را به کار می گرفت؛ و احیاناً اگر خطری بروز می کرد، حتی یک تنه و تمام قد، از خواسته خود به دفاع برمی خاست... و این، دقیقا همان دلیلی بود که او را خودرأی و مستبد می دانستند.
اگر چه ممکن است مدعی شوند که مصدق از ابتدا به فکر ملی شدن نفت نبود؛ اما مخالفت ها و اقدامات جدی او، نشان می دهد که اتفاقا از همان اول قصد داشت که دست اجانب و نوکیسه ها را از منافع ملی قطع کند، و همین اقتدار و بی پروایی، باعث شد سرانجام نفت، ملی شود و خودش، خانه نشین.
اما آنچه که مصدق برای ملی شدن نفت انجام داد، این موارد است:
- تصویب طرح منع دولت، از هرگونه مذاکره ای در مورد امتیاز نفت؛ در سال 1323
- اعلام موجودیت جبهه ملی؛ در سال 1328
- مخالفت با کابینه رزم آرا (که از مخالفان جدی ملی شدن صنعت نفت بود) ؛ در سال 1329
- ارایه طرح ملی شدن صنعت نفت و تصویب آن؛ در سال 1329
- پذیرفتن نخست وزیری؛ در سال 1330
- دفاع از حقانیت ملی شدن صنعت نفت و حقوق ملت ایران، به عنوان بالاترین مقام مملکت در جلسات شورای امنیت؛ در سال 1330
- دفاع از حقوق ملت ایران در دادگاه لاهه؛ در سال 1331
بدیهی است آن طرح بزرگ میهن پرستانه که به بازپس دریافت امتیاز ملی و تبدیل آن به یک منفعت ابدی منجر می شد، با مخالفت ها و تهدید و تخریب های شدیدی نیز روبرو شود؛ چه داخلی و چه خارجی.
در چنین مواردی نه تنها دولت محروم شده از این ثروت بادآورده، به ترور شخصیتی و دشمنی های آشکار و نهان دست می زند، که کیسه دوخته های داخلی نیز که از این معامله کلان، سودی جزیی می بردند، نگران و خشمگین می شوند. البته کسانی مثل رزم آرا هم خود را دوسره به تباهی می کشانند و عدم توانایی مردم را نیز بهانه می کنند. ایشان برای مخالفت با دکتر مصدق، معتقد بود: ملتی که نمی تواند لولهنگ بسازد، چگونه می تواند صنعت نفت را اداره کند؟ و این نظریه، دقیقا در همان دوره ای بیان شد که دکتر مصدق پس از ملی شدن نفت و تحمل تحریم های واقعی و شرایط بد اقتصادی، از صنعتگران دعوت کرد و از ایشان خواست تا با ساخت وسایل نفت سوز، از ایستادن چرخ صنعت نفت جلوگیری نموده و باعث رونق هرچه بیشتر بازار کار بشوند.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران